جدول جو
جدول جو

معنی صیحه زدن - جستجوی لغت در جدول جو

صیحه زدن
بانگ کردن، بانگ زدن، فریاد کشیدن، صیحه کشیدن
تصویری از صیحه زدن
تصویر صیحه زدن
فرهنگ فارسی عمید
صیحه زدن
(خوا / خا دَ)
بانگ کردن. فریاد کشیدن. رجوع به صیحه و صیحه کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
صیحه زدن
بانگ کردن، فریاد کشیدن
تصویری از صیحه زدن
تصویر صیحه زدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیقل زدن
تصویر صیقل زدن
زدودن
جلا دادن، صیقل دادن، صیقل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیمه زدن
تصویر خیمه زدن
برپا کردن خیمه
کنایه از اقامت کردن
خرگاه زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفعه زدن
تصویر صفعه زدن
سیلی زدن، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدمه زدن
تصویر صدمه زدن
آسیب زدن، آزار رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه زدن
تصویر پینه زدن
پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
فرهنگ فارسی عمید
وصله کردن رقعه دوختن (کفش و غیره) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جامهء... پینه زنند. (علی خراسانی) -2 سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن، گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیهه زدن
تصویر شیهه زدن
فریاد زدن اسب بانگ زدن اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدمه زدن
تصویر صدمه زدن
آسیب زدن ضربت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچه زدن
تصویر پیچه زدن
روی بند مویینه بروی آویختن در نقاب مویین شدن رو بند زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تاژ زدن افراس افراشتن چادر زدن برپا کردن خیمه چادر زدن، فرود آمدن مقیم شدن در جایی، عجب و تکبر کردن، فنی است از کشتی که چون حریف بخاک می رود حریف دیگر از روبرو تمام تنه خود را بر روی او خراب می کند خیمه کشیدن، یا اندر عدم خیمه زدن، فانی شدن رسیدن بعالم حقایق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیقل زدن
تصویر صیقل زدن
روشن کردن، جلا دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیغه شدن
تصویر صیغه شدن
به عقد انقطاع در آمدن بزنی در آمدن برای مدتی معین مقابل عقدی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
با نیزه جنگیدن، از کسی با پر رویی چیزی گرفتن تیغ زدن نیزه بند کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ویله زدن
تصویر ویله زدن
فریاد کردن نعره زدن: (درین بیم بودند و غم بکسره که گرشاسپ زد ویله از دره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیهه زدن
تصویر شیهه زدن
((~. زَ دَ))
فریاد زدن اسب، شیهه کشیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیمه زدن
تصویر خیمه زدن
((~. زَ دَ))
چادر زدن، در جایی ساکن شدن، فنی در کشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
Sack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نیزه زدن
تصویر نیزه زدن
Impalement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
renvoyer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نیزه زدن
تصویر نیزه زدن
empalamento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نیزه زدن
تصویر نیزه زدن
empalamiento
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
feuern
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
zwolnić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
demitir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
уволить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نیزه زدن
تصویر نیزه زدن
пронзание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
звільнити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نیزه زدن
تصویر نیزه زدن
проколювання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نیزه زدن
تصویر نیزه زدن
spietsing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نیزه زدن
تصویر نیزه زدن
Pfählung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کیسه زدن
تصویر کیسه زدن
despedir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نیزه زدن
تصویر نیزه زدن
nabicie na pal
دیکشنری فارسی به لهستانی